نویسنده:ولی کوزه گر کالجی
پژوهگشر حوزه مطالعات بین المللی



 
جهان در 24 دسامبر 2008 شاهد درگذشت ساموئل هانتینگتون یکی از تاثیرگذارترین نظریه پردازان حوزه مطالعات سیاسی و بین المللی در قرن بیستم بود. صرف نظر از هر گونه قضاوت درباره ماهیت و سمت و سوی اندیشه و افکار او شاید بخشی از آن برای ما ایرانیان خوشایند نباشد، تاثیر شگرف هانتینگتون بر سیر اندیشه سیاسی حقیقی انکارناپذیر است. از این رو قرار گرفتن نام وی در ردیف چهره های برجسته ای مانند هنری کسینجر، هانس مورگنتا، فرانسیس فوکویاما، لئواشتراوس،‌ آنتیینو گرامشی، جوزف نای و ... در عرصه مطالعات سیاسی و بین المللی و نیز در مقام مقایسه با بزرگان دیگری مانند آنتونی گیدنز در جامعه شناسی، توماس فریدمن در اقتصاد و یورگن هابرماس در فلسفه سخنی به گزاف نخواهد بود. از آنجا که بررسی و تامل در اندیشه هانتینگتون در این نوشتار کوتاه امکان پذیر نخواهد بود و شاید به دلیل پیچیدگی های خاص خود از حوصله برخی از خوانندگان نیز خارج باشد، در ادامه تنها به بررسی کلی زندگی، آثار و مهم ترین اندیشه های وی پرداخته می شود، به این امید که این مقاله ی کوتاه بتواند تصویری کلی از تفکرات این صاحب نظر بزرگ قرن بیستم بدست دهد.
ساموئل هانتیگتون (samuel p.Huntington) فرزند ریجارد توماس هانتیگنتون نویسنده و ناشر معروف آمریکایی در 18 آوریل سال 1927 میلادی در نیویورک، در یک خانواده مهاجر انگلیسی به دنیا آمد. هانتینگتون پس از اتمام تحصیلاتش در دوره دبیرستان از مدرسه استوی وسنت، با استعداد شگفت انگیزش در سال 1946 و در سن 18 سالگی از کالج معتبر ییل در دوره کارشناسی فارغ التحصیل شد. دوره کارشناسی ارشد را در دانشگاه شیکاگو در سال 1948 به پایان برد و دکترای علوم سیاسی را در سال 1951 از دانشگاه هاروارد گرفت و زمانی که تنها 23 سال بیشتر نداشت، درمعتبرترین دانشگاه آمریکا و جهان یعنی دانشگاه هاروارد به تدریس پرداخت. هانتیگتون پس از 58 سال تدریس و پژوهش در سال 2007 از دانشگاه هاروارد بازنشسته شد. در نامه تقاضای بازنشستگی خطاب به ریاست دانشگاه هاروارد این گونه می نویسد: «من برای تدریس به ویژه تدریس در دوره کارشناسی در مقایسه با افتخارات و یا دوران خدمت رسمی، لذت بخش تر بوده است. برای من هر یک سال های سپری شده از 1949 تاکنون ارزشمند است».
هانتینگتون به عنوان یک پژوهشگر پرتلاش در طول دوران حیات خود، نویسنده و ویراستار بیش از 17 کتاب و بیش از 90 مقاله پژوهشی بوده است. حوزه های اصلی و تخصصی اش را مسایلی چون سیاسیت و حکومت در امریکا، دمورکراسی، سیاست ها و استراتژی های نظامی، سیاست تطبیقی و توسعه سیاسی تشکیل می داد. هنری روزوسکی (Henry Rosovsky) اقتصاددان برجسته دانشگاه هاروارد و کسی که بیش از شش دهه آشنایی و دوستی نزدیک با هانتیگتون داشت، درباره وی این گونه می گوید:‌ «مردم در سراسر جهان مباحث و ایده های او را مطالعه می کنند. من معتقدم که او یکی از موثرترین دانشمندان سیاسی در 50 سال گذشته بوده است».
نخستین کتاب هانتیگتون «سرباز و دولت: تئوری و سیاست روابط نظامی - مدنی» در سال 1957 منتشر شد. که تاکنون بیش از 15 بار تجدید چاپ شده است و یکی از مهمترین منابع دانشگاهی در تبیین چگونگی پیوند و تاثیرگذاری مسائل نظامی و امنیتی با واقعیت های سیاسی است. هانتینگتون این کتاب را در فضای سیاسی حاکم بر آمریکا در دوران ریاست جمهوری هری ترومن و مسائل نظامی پیش آمده در جنگ کره و نقش آفرینی ژنرال مک آرتور نگاشت.
در سال 1964 هانتینگتون با همکاری زبینگو برژینسکی، دیگر چهره برجسته سیاسی آمریکا که خود در اوایل دهه 1950 دوره دکتری خود را در هاروارد به اتمام رسانده بود، کتاب «قدرت سیاسی: ایالات متحده امریکا و شوری» را تالیف نمود که یکی از مهمترین منابع در درک پویش های جنگ سرد و چگونگی قرارگیری دو مکتب فلسفی و فکری در مقابل هم در قالب جهان دو قطبی به شمار می رود.
در سال 1969 کتاب «سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی» را به رشته تحریر درآورد که به تحلیل تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جهان سوم و مسایل مرتبط با آن مانند شورش، کودتا، انقلاب، برنامه های نوسازی اقتصادی و ... می پردازد. در حقیقت دیدگاه های مطرح شده در این کتاب، نظریات منسوب به طیف ارتدوکس های دهه 1960 مانند دانیل لرنر، ادوارد شیلز، گابریل الموند و وربا و .. در زمینه توسعه را به چالش کشاند. طیفی که با تاکید بر تمایز بین سنت و مدرنیسم، دولت و سیاست در جوامع جهان سوم را با خصوصیات سنتی مشخص می کردند با اعتقاد به یک روند تک خطی بر این باور بودند که کشورهای جهان سوم باید همان مسیر کشورهای غربی را در توسعه طی نمایند و به الگوی مطلوب توسعه در قالب لیبرال دموکراسی دست پیدا کنند. مباحث هانتیگتون یک چرخش اساسی در مباحث نظریه پردازان نوسازی به شمار می رود. هانتیگتون در کتاب خود این ایده را مطرح ساخت که فقدان اقتدار و سامان سیاسی و بروز مسایل و مشکلاتی مانند نابسامانی های سیاسی و اجتماعی از بنیادی ترین عوامل در توسعه نیافتگی کشورهای جهان سوم به شمار می رود. او این گونه استدلال می کند که جریان نوسازی اقتصادی و اجتماعی در این جوامع موجب پیدایش گروه های اجتماعی جدیدی می شود که خواهان حضور درعرصه سیاست هستند، اما کندی نوسازی سیاسی در این جوامع فرصت ها و نهادهای لازم برای مشارکت این گروه ها در عرصه سیاست را فراهم نمی کند. بنابراین، این وضع باعث بروز کشمکش های سیاسی خشونت آمیز در این جوامع می شود. به نظر هانتینگتون وقوع انقلاب ها در جوامع جهان سوم درهمین مسایل و کشمکش ها ریشه دارد. او انقلاب ها را نمونه شدید انفجار مشارکت سیاسی و وسیله ای برای نابودی نهادهای سیاسی سنتی - که مانع گسترش مشارکت سیاسی هستند - می داند. تحلیل گران بسیاری با بهره گیری از این ایده به تبیین انقلاب های بزرگ جهان از جمله انقلاب اسلامی ایران با تاکید بر برنامه های نوسازی شاه در دهه های 40 و 50 هجری شمسی، شکل گیری گروه های جدید اجتماعی و تعارض میان نیروهای سنتی و جدید می پردازد. تاثیر دیدگاه های هانتینگتون به عنوان یک ناظر خارجی در مورد علل و ریشه های انقلاب و تاثیر آن بر متون مختلف موجب شده است به گونه ای غیرمستقیم از منابع معتبر و هم پای آثار افرادی چون میشل فوکو، خانم پروفسور لپمتون، یرواند آبراهامیان، آر. نیکی کدی و شیرین هانتر در مورد تحولات انقلاب
ایران به شمار می رود.
بدون شک این کتاب یکی از تاثیرگذارترین کتاب های هانتینگتون به شمار می رود. به گونه ای که امروزه در اکثر دانشگاه های جهان به عنوان یک منبع مهم مورد استفاده قرار می گیرد. خوشبختانه این کتاب نیز در ایران با ترجمه آقای محسن ثلاثی از سوی نشر علم چاپ و منتشر شده است و یکی از منابع اصلی در درس های نوسازی و دگرگونی سیاسی و نیز مسایل سیاسی - اقتصادی جهان سوم در دوره های کارشناسی، ارشد و دکتری علوم سیاسی و روابط بین الملل در ایران به شمار می رود.
هانتینگتون در سال 1991 کتاب مشهور خود با نام «موج سوم دموکراسی در پایان سده 20» را نوشت که در این کتاب هانتیگتون اعتقاد به سه موج گسترش دموکراسی در جهان دارد. به اعتقاد وی موج اول دموکراسی در حد فاصل سال های 1820 تا 1926 میلادی با وقوع تحولاتی چون انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب امریکا و اعطای حق رای به شهروندان رخ داده است. به اعتقاد هانتینگتون روی کارامدن نازیسم و فاشیسم و وقوع جنگ جهانی دوم موجب توقف این موج و به تعبیر وی موج اول بازگشت شده است. موج دوم دموکراسی از سال های پایانی جنگ جهانی دوم در 1945 با گسترش دموکراسی در اروپا، بخش های مدیترانه و رهاشدن کشورهای امریکای لاتین و آسیایی از بند استعمار آغاز و تا اوایل دهه 1960 میلادی ادامه می یابد. موج دوم با وقوع کودتاهای متعدد و استقرار حکومت های نظامی در آرژانتین، اروگوئه، یونان، شیلی و ... دچار موج دوم بازگشت می شود. در نهایت موج سوم دموکراسی با سقوط دیکتاتوری سالازار در پرتقال در 1974 میلادی آغاز می شود و با سقوط رژیم های نظامی در اسپانیا، یونان و بسیاری از کشورهای امریکای لاتین و آسیایی همراه می شود. تداوم این موج که با فروپاشی شوروی و از بین رفتن جدی ترین
رقیب لیبرال دموکراسی یعنی مکتبی مارکسیسم همراه بوده است به اعتقاد هانتینگتون قوی ترین و فراگیرترین موج دموکراسی به شمار می رود و با عبور از موانع پیشروی خود از حالت منطقه ای به صورت جهانی درخواهد آمد. این نوع برداشت هانتیگتون از دموکراسی، بسیار شبیه اندیشه پایان تاریخ دیگر اندیشمند امریکایی، فرانسیس فوکویاما است که لیبرال دموکراسی را آخرین گزینه ممکن برای زندگی سیاسی و اجتماعی انسان ها می داند.
اما شهرت هانتینگتون در جهان به ویژه در ایران به واسطه طرح نظریه معروفش «برخورد میان تمدن ها» است که برای نخستین بار در قالب مقاله ای در مجله معتبر فارین افرز(Foreign Affairs) در سال 1993 مطرح گردید که به دلیل توجه گسترده جهانی از حمایت های رهبران سیاسی آمریکا گرفته تا شدیدترین مخالفت ها، نقدها و انتقاداتی که از سوی دانشگاهیان جهان به ویژه کشورهای آسیایی صورت گرفت، وی را بر آن داشت تا با بسط و تکمیل نظریه اش آن را در قالب کتابی مستقل به نام برخورد تمدن ها و بازسازی نظم جهانی در سال 1996 منتشر کند که در فاصله اندکی به بیش از 39 زبان دنیا ترجمه و در اختیار پژوهشگران و علاقه مندان قرار گرفت. خوشبختانه این کتاب در ایران با ترجمه روان و شیوای آقای محمد علی حمید رفیعی و به همت دفتر پژوهش های فرهنگی در سال 1378 ترجمه و در اختیار جامعه علمی کشور قرار گرفته است.
هانتینگتون در این نظریه بینش ژئوکالچری (Geo-culture) را جایگزین ژئوپلتیک (Geo-politic) نمود و با اشاره به پایان کشمکش سوسیالستی - کاپیتالیستی، ماهیت تنش ها در جهان پس از جنگ سرد را اختلاف های فرهنگی و تمدنی می داند. به باور وی برخورد هفت تمدن، نزاع اصلی در جهان آینده را به تصویر خواهد کشاند: تمدن غرب (آمریکا و اروپا)، تمدن ژاپنی، تمدن کنفوسیوسی (چین و اسلام)، تمدن اسلامی (همه کشورهای مسلمان)، تمدن اسلاو - ارتدوکس (روسیه و بخشی از کشورهای بلوک شرق سابق) و تمدن آمریکای لاتین (همه کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی). در حاشیه این هفت تمدن درگیر، یک تمدن فرعی دیگر نیز وجود دارد به نام تمدن آفریقایی که گویا در جدال تمدن ها چندان کارساز نخواهد بود. هانتینگتون بر این باور است که نبرد نهایی بین تمدن اسلام و غرب به دلیل تفاوت های بنیادینشان در خطوط گسل خواهد بود و دراین مسیر تمدن کنفوسیوسی نیز در کنار تمدن اسلامی در مقابل تمدن غرب خواهد ایستاد. البته هانتینگتون در تایید نظریات خود به مصادیقی همچون بحران بالکان و صف آرایی کشورهای مسلمان در حمایت از مسلمانان بوسنی و مسیحیان از صرب ها و نیز جنگ آمریکا و عراق در سال 1991 نیز
اشاره می کند.
نظریه برخورد تمدن ها مخالفت ها و انتقادات فراوانی را در محافل سیاسی و به ویژه دانشگاهی جهان برانگیخت. به عنوان مثال سمیر امین، اقتصاددان و نظریه پرداز برجسته چپ گرای مصری الاصل، وی را تا حد یک کارمند دون پایه مرکز اطلاعاتی و امنیتی آمریکا تقلیل می دهد. بسیاری ازمنتقدان دیدگاه های هانتینگتون را در راستای سیاست خارجی تهاجمی نومحافظه کاران امریکا و عامل تشدید جنگ و درگیری و اختلاف بین کشورهای مختلف تجزیه و تحلیل نمودند. شاید سید محمد خاتمی، رییس جمهور سابق ایران را بتوان برجسته ترین چهره سیاسی دانست که با طرح «گفت و گوی تمدن ها» در مقابل دیدگاه «برخورد تمدن ها» توجه جدی جهانیان را به این نظریه برانگیخت.
در سطح جامعه علمی و دانشگاهی ایران، بدون شک مقالات استاد فرهیخته، دکتر محمد قراگوزلو بر این نظریه را می توان علمی ترین و جامع ترین نقدهای ایرانیان دانست. ایشان در مقالات متعددی در دو ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادی از جمله «خطوط گسل در نظریه برخورد تمدن ها» (شماره 148 - 147) و «نقد و بررسی همه جانبه ایده برخورد تمدن ها» (خرداد و تیر 1383) به واکاوی دقیق این نظریه پرداختند. ایشان همچنین در نامه ای به ساموئل هانتینگتون و فرانسیس فوکویاما به نقد دیدگاه های این دو اندیشمند بزرگ امریکایی و همسویی آن ها با سیاست های نومحافظه کاران پرداختند که متن نامه ایشان در سال 176 - 175 دو ماهنامه اطلاعات سیاسی - اقتصادی چاپ شده است. آن گونه که دکتر قراگوزلو در مقاله شان اشاره کرده اند، ظاهراً هانتینگتون در دو تماس مستقیم تلفنی و پست الکترونیکی با ایشان ضمن پذیرش برخی از انتقادات و اشکالات در ارتباط با تقسیم بندی های تمدنی و گسل های فرهنگی و دینی در منطقه بالکان و خاورمیانه عربی، قول دادند که آن ها را اصلاح نمایند اما نشانه ها حاکی از آن است که این قول صورت عملی به خود نگرفته است. به هر صورت مطالعه این مقالات و نقدها در کنار
مطالعه کتاب هانتینگتون می تواند انسان را با زوایای مختلف این نظریه بیشتر آشنا سازد.
از جمله آخرین آثار هانتینگتون کتاب «چند جهانی شدن - گوناگونی فرهنگی در جهان کنونی» است که توسط آقای علی کمالی ترجمه و از سوی انتشارات روزنه در سال 1384 در اختیار علاقه مندان ایرانی قرار گرفته است. هانتینگتون سال های پایانی عمر خود را برای انجام یک پروژه تحقیقاتی تحت عنوان «موضوعات فرهنگی: چگونه ارزش ها و پیشرفت های بشری را شکل می دهد؟» صرف نمود.
هانتینگتون علاوه بر نگارش کتاب ها و مقالات متعدد علمی، مسوولیت های مختلفی در مراکز علمی، نشریات تخصصی و نیز سمت های سیاسی آمریکا بر عهده داشت که این امر تاثیر به سزایی بر غنا بخشیدن به آثار وی داشته است.
دکتر کالتون که هانتینگتون به عنوان استاد راهنما پایان نامه دکترایش را هدایت نمود، درباره تجربه کاری و علمی با وی معتقد است:‌ «او همواره چشمانم را به موضوعات جدیدی باز می کرد و پرسش هایی را طرح می کرد که اغلب در همان مقطع اصلاً مطرح نبودند و انجام پژوهش برای رسیدن به پاسخ این پرسش ها مهمترین تجربه علمی من با پروفسور هانتینگتون بود».
همان گونه که در بخش آغازین این نوشتار کوتاه بدان اشاره گردید، قضاوت در مورد اندیشه و خط فکری هانتینگتون کاری است بس دشوار و تخصصی که در این مجال نمی گنجد اما باید به این حقیقت اذعان شود که صرف نظر از عقاید و بینش خاص هانتینگتون که شاید بخشی از آن برای ما ایرانیان چندان خوشایند هم نباشد، وی یکی از مؤثرترین اندیشمندان و نظریه پردازان حوزه سیاسی و بین المللی در یک قرن اخیر است که آشنایی دقیق و علمی دانشجویان و پژوهشگران ایرانی با اندیشه ها وآثار وی می تواند درک مطلوب تری از جهان پیرامون ما و پیچیدگی های حاکم بر آن به دست دهد.

طبقه، بهره کشی و قدرت در جوامع آسیایی

در دولت خودکامه ی شرقی با پیوند شخصی بین طبقه و دولت و یکی شدن بهره ی مالکانه با مالیات، عرصه ی جامعه ی مدنی به سود عرصه ی دولت تنگ شد. ویتفوگل بر این وجه از دولت های آسیایی تأکید تازه ای کرده است. او بحث خود را در این مورد با نقد نظریات اندیشمندان قرن نوزدهم اروپا شروع می کند: در دنیای مدرن، تجزیه و تحلیل نهادهای سیاسی و اجتماعی در شرایطی شروع شد که مالکیت در جامعه ی اروپایی و حتی غیراروپایی به صورت یک نهاد مهم در جامعه درآمده بود و در همان نگاه اول نظ جامعه شناسان و دیگر اندیشمندان رابه خود جلب می کرد. بنیانگذاران دانش جامعه شناسی و اقتصاد کلاسیک در همان نگاه اوّل جامعه را منقسم به بخش های متفاوت و شامل طبقات و گروه هایی می دیدند که منشاء آن شکلهای عمده ی مالکیت و درآمدهای
منبع: مجموعه مقالات جهان سیاست